یه حرف بامزه
امروز برای سفره هفت سینمون یه دونه ماهی خریدیم🐟🐟 نشسته بودی نگاهش میکردی که یه دفعه گفتی یه چشمش این وره. اون چشمش اون وره🤣🤣🤣🤣 میگفتی یه چشم درست حسابی داشته باش🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ۱فروردین ۱۴۰۰
نویسنده :
مامان و آرینا جون
12:43
ادامه آموزش زبان
تا الان حرف A و B و C رو یاد گرفتی. وقتی میگم بنویسشون خیلی قشنگ و خیلی واضح مینویسی. فقط یه ذره بزرگ بزرگ مینویسی 😄که اونم با تمرین های زیاد درست میشه 😘بازم ایول داره که توی سه سال و هشت ماهگی بتونی این همه زبان یاد بگیری👏👏👏👏👏👏😍😍😍😍 تازه فردا که D رو یاد بگیری میتونی یک کلمه بنویسی 😍😍😍 کلمه ی DAD👏👏👏😘 ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ آرتین سه سال و ۸ ماه
نویسنده :
مامان و آرینا جون
1:03
داداشی و یک کار بامزه
توی یکی از قسمتهای بالشها دیدی که یک یه بالش از بالای پشت بوم پرت میشه پایین و میگن باد قدیمش کرد. حالا تو یک کار با مزه می کنی.از بالای مبل میپری پایین میگی باد تقدیمم کرد🤣🤣🤣🤣 ۲۷ اسفند ۱۳۹۹. آرتین سه سال و ۸ ماه
نویسنده :
مامان و آرینا جون
1:00
کلمه بامزه
امروز بهت گفتم که این حاجی فیروز هستش. گفتیم نه اینا حاجی ویروس هستن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ۲۲ اسفند ۱۳۹۹آرتین ۳ سال و ۸ ماه
نویسنده :
مامان و آرینا جون
19:28
آدم برفی کوچولوی ما
سال قبل، البته قبل از کرونا، وقتی برف اومد من و تو باهم دیگه با بابایی رفته بودیم توی کوچه دم خونمون که برف بازی کنیم. ولی چون که هوا سرد بود میخواستیم بیایم بالا. تو گریه کردی و گفتی من باز هم می خوام برف بازی کنم. تا اینکه من رفتم بالا یه دونه کیسه بزرگ آوردم و توش با کمک بابایی برف های سفید و تمیز پر کردیم. بعد آوردیمش بالا توی حموم یه آدم برفی کوچولو خوشگل درست کردیم😍😍😍 و با مقوا و نی براش چشم و دست گذاشتیم.بعد اونو گذاشتیم توی یه سینی کوچولو و گذاشتیمش تو بالکن. با اینکه برف های بیرون آب شده بود ولی این آدم برفی ما هنوز که هنوزه تو سینی بود😳😍😍😍😍 بعد از حدود ۴-۵ بالاخره کم کم شروع کرد به آب شدن و بالاخره آب شد😅😅😔 اینم عکسش...
نویسنده :
مامان و آرینا جون
18:20
داداشی مثل دختره
آخه داداشیه یه وروجک این کارا چیه تو می کنی. آخه مگه تو دختریگ چند روز پیش یکی از پیراهن های من کوچک شده بود مامانی می خواستن بِدَنش بره. به من گفتی که میشه من پیراهنت رو یه بار بپوشم؟ گفتم باشه. پوشیدی 😅😅😅 توی خونه راه می رفتیی میگفتی من عروس خانومم. دامنت رو گرفته بودی بالا .می اومدی تو اتاق ها و می گفتی من عروس خانومم.اومده بودی به من میگفتی واسه عروس خانوم سنتور بزن. آخه وروجک این کارا چیه🤣🤣🤣 الان عکسات میزارم که بزرگ شده به خودت بخندی😄 اینم عکسات🤣🤣🤣🤣🤣🤣♥️...
نویسنده :
مامان و آرینا جون
18:10
داداشی و بارون💐💐💐💐💐
امروز هوا بارون میومد ما هم با همدیگه سریع لباس پوشیدیم رفتیم بیرون تو کوچه. البته فقط دم در رفتیم .با چتر هرکدوم یه چتر برداشتیم. من و تو بابایی باهم دیگه رفتیم. اون جا کلی پریدیم توی چاله های😅😅 همه لباس و کفش و خیس آب شده بود.انقدر که من و تو پریدیم توی چاله های آب😅😅😅 کلی بهت خوش گذشت. حاضر نبود بیای خونه. چالههای بزرگ بزرگ آب پیدا میکردی محکم میپریدی توشون. چتر میکی موسی منم ورداشته بود گرفته بود بالای سرت😅😅خلاصه خیلی بهت خوش گذشت😍♥️♥️♥️♥️😘 امروز ۲۲ اسفند ۱۳۹۹. آرتین سه سال و ۸ ماه
نویسنده :
مامان و آرینا جون
18:02
آرتینی و تشخیص رنگ
پسر عسل رنگ ها رو خیلی زود تشخیص دادی و الان تقریبا همه رنگ ها رو بلدی. با این تفاوت که آرینا تقریباً ۶ سالش که بود هنوز رنگارو درست نمی شناخت. رادینم تقریباً تو همون پنج سالگی هنوز رنگا رو کامل نمی شناخت. آفرین به تو دیروز به من گفتی رنگ بنفش می خوام. ایول بابا ایول. برعکس آقایون که رنگها رو تشخیص نمیدن تو حسابی تو تشخیصرنگ قوی ای. ماشالله پسر باهوش😍😍😍 ۲۱ اسفند ۹۹ آرتین سه سال و هشت ماهه
نویسنده :
مامان و آرینا جون
13:40
آرتینی و ترک شیشه شیر
امروز حدود یک هفته میشه که آرتین دیگه توی شیشه شیر نمیخوره ولی فقط فقط فقط شبا موقع خواب یه شیشه شیر میخوره و میخوابه آخه پسر قشنگم بزرگ شده آقا شده میخواد بره مدرسه دیگه توی شیشه شیر نمیخوره 🤪🤪
نویسنده :
مامان و آرینا جون
0:38